در قلب افغانستان چه می گذرد؟
در قلب افغانستان چه می گذرد؟

مفهوم شناسي لغوي هزاره:

در دايره المعارف شوروي چنين مي خوانيم : هزاره خلق ترك زباني كه بعد از حمله ي هون ها كه در قرن چهارم ميلادي صورت گرفت ، به .جود آمد و در دشت هاي سواحل غربي درياي خزر به زندگي كوچيگري مشغول شدند. هو چنان"هزاره خلق باستاني كه در قرن هفتم تا دهم دولتي را تشكيل دادند كه وسعت آن از بخشهاي زيرين ولگا تا قفقاز و ساحل شمالي بحره يسياه را در بر ميگرفت" در لغت و فرهنگ المنجد هزاره اين طور آمده است :"هزاره ناحيه اي است در پاكستان شرقي نزديك بخش هيمالياي غربي بين كشمير و هند..."در دايره المعارف بريتانيكا ذيل كلمه ي هزاره مي نويسد "هزاره ها در بخش كوهستاني به نام هزاره جات در جنوب سلسله ي هندوكش و در منطقه ي غرب انار دره(گندره) در سرحد ايران زندگي مي كنند" در دايره المعارف آمريكانا، تحت نام افغانستان توضيحاتي درباره ي مردم و نام هزاره داده شده است، بدين شرح:

"...هزاره ها از گروپهاي انتيكي مختلف كشور،سومين گروپ كلان شمرده مي شوند. در اسناد ديگري كه در رابطه با وجهه بخشيدن تسمه ي هزاره از سوي مورخين و محققين ارائه شده است،گاهي اين عنوان به نام خزاره، خزر نيز تبديل يافته است، طوري كه دايره المعارف فرهنگي روسي ايم مردم را باشندگان قسكتهاي مغولي ولگا وقسمتهاي جانبي قفقاز قلمداد كرده است و ممكن است درياي خزر نيز بي ربط با موضوع فوق نباشد."( خاوري ،محمد تقي، مردم هزاره و خراسلان بزرگ،صص 74-73)

" مرحوم وحيدي فولاديان مي گويد: هزاره ها به اين جهت به اين نام مسمي شده اند كه از هزاره جات هزار چشمه خوشگوتر بيرون مي آيد و قبل از اسلام به جاي آن هزار مسجد و هزار منبر ساخته شده است : برخي گويند و جه تسميه هزاره به اين خاطر است كه سرزمينشان داراي هزار نهر و رود و هزار دره و هزار كوه مرتفع مي باشد". (يزداني حسين علي ، پژوهشي در تاريخ هزاره ها،ج1،ص 146)

"محمد حيات خان افغان گويد : وجه تسميه شان به هزاره آن است كه در عصر سلاطين قديم زابلستان اين قوم سال به سال هزار سوار عوض ماليات به قشون شاهي آن زمان تقديم مي كردند و اهل ايران هزاره را بربري و مملكتشان را ملك بربر گويند"(همان ص 146)

موقعيت جغرا فيايي هزاره جات :

هزاره جات در مركز افغانستان كنوني واقع شده است . از طرف غرب به غور و دولتيار ، هرات ، از جنوب به قندهار و نواحي گرشك و توابع فراه و اسفزار، از مشرق به غزنين ، كابل، قلات و از شمال به قطغن و بلخ محدود است. پس از حمله ي عبدالرحمان در حدود سالهاي 1892 ميلادي و شكست هزاره ها ، اكثر محل سكونت اين قوم به ساير طوايف سني مذهب داده شد. و هزاره ها به خراسان ،تركستان،بلو چستان ،هندوستان (پاكستان فعلي) مهاجرت كردند.( خاوري محمد تقي، مردم هزاره و خراسلان بزرگ،ص 15) وسعت هزاره جات امروز شايد از 70 هزار كيلومتر مربع تجاوز نكند . در حاليكه در گذشته تا حدود 200 هزار كيلومتر مربع تجاوز نكند. در حاليكه در گذشته تا حدود 200 هزار كيلومتر مربع وسعت داشته است مناطقي چون: بهسود مشرقي، خرد كابل، ارغنده، ميدان شاه،نرخ، جلريز،تكانه، تمام مناطق وردك ، بعضي از نقاط لوگر ، نقاطي از گرديز ، وزيرستان، زابل فعلي، قلات، مقر، شهر غزني، قندهار، ارغنداب، خاك ريز، شاه مقصود،بست،گرشك بعضر از ولايت هلمند و فراه، زمين داور، تمام ارزگان ، اجرستان،چوره، نقاطي از هرات،غوريان،قسمت هايي از باد غيس، قلعه نو،برخي از مناطق بدخشان و دره هاي پنجشير و...محل سكونت هزاره ها بوده است كه در تمام نقاط ياد شده شواهد تاريخي فراواني داريم. (يزداني حسين علي ، پژوهشي در تاريخ هزاره ها،ج1،صص 211-212)

" امروزه قسمت اعظم هزاره ها در بخش مركزي و كوهستاني افغانستان به سر مي برند . شرايط اين سرزمين كوهستاني نه فقط از نقطه نظر دفاعي و امنيتي مزيت دارد بلكه بر خلاف نظر آنها كه اين مناطق را فاقد منابع طبيعي تلقي ميكنند، ثروت لقتصادي عظيمي را در خود جاي داده است ، چنانكه مهمترين معادن افغانستان مانند آهن،مس،گوگرد و زغال سنگ در هزاره جات قرار گرفته است. به نظر تيمور خانف ، هزاره ها در قرن نوزدهم با استفاده از ابزارهاي ابتدايي به طور مرتب آهن، مس، قلع و گوگرد را از اين معادن استخراج كرده و مورد استفاده قرار مي دادند. بزرگترين منابع زغال سنگ افغانستان(كه دومين ماده مهم صادراتي افغانستان بعد از گاز به شوروي سابق بود) در هزاره جات ، يكي در دره صوف و ديگري در حاجي گگ قرار گرفته است. بزرگترين سلسله جبال هزاره جات كه ستون فقرات آن را تشكيل مي دهد كوههاي بابا است . اين كوهها در جهت غرب به سمت باميان كشيده شده و تا 200 كيلومتر امتداد مي يابد و از آن جا به سفيد كوه ، سياكوه و تربند تركستان مي پيوندد. حيوانات وحشي گوناگوني در اين كوهها زندژگي مي كنند مانند: پلنگ، گرگ، خرس وحشي،خوك،آهو هم چنين انواع پرندگان كه مشهورتريت آنها كبك دري است و قرنها ست كه به خاطر صداي زيبايش در ادبيات فارسي شهرت دارد. اغلب بزرگترين رودخانه هاي افغانستان مانند هلمند، هريرود،كابل،مرغاب،اندر آبو خاتش رود از كوههاي هزاره جات سر چشمه گرفته و از آنجا به سمت شمال ، جنوب يا غرب جريان يافته است . هزاره جات به جز رودخانه ها داراي دريا چه هاي طبيعي است كه جاذبه ي زيادي براي سيا حان دارد. اين دريا چه ها اغلب در با ميان قرار گرفته و شامل موارد زير مي شود:

• بند پنير

• بند بربر

• بند امير

• بند چلمه

• بند هيبت

(داستانهاي فوق العاده اي در بارهي اين سد هاي طبيعي روايت شده است)

جنگل به معناي واقعي در هزاره جات وجود ندارد اين منطقه داراي انواع گوناگون گيا هان و درختان است كه مردم محلي هزاره از آنها به عنوان دارو ، هيزم و ساير نيازمنديها استفاده ميكند. ويلفرد تسگير در سفرش به هزاره جات حدود 211 نوع از گيا هان را جمع آوري كرد كه در موزه يتاريخ طبيعي انگلستان به نمايش گذاشته شده است.

هزاره جات يكي از سرد ترين مناطق افغانستان است، با زمستانهاي طولاني كه شش ماه طول مي كشد، اما در عين حال بعضي از سرسبز ترين نواحي كشور را داردكه مراتع فوق العاده اي فراهم آورده است متا سفانه وجود همين چرا گاهها دليل تهاجمات متعدد كوچي هاي افغان به اين نواحي بوده است و بسياري از رويداد هاي مصيبت بار و دردناك تاريخ افغانستان را با عث شده است.

در دهه ي 1890 ميلادي ، كو چي ها به حكومت كمك كردند تا هزاره ها را تحت كنترل خود در آورد. ودر مقابل ، چراگاههاي هزاره جات به عنوان پاداش در اختيارشان قرار گرفت." (موسوي، سيد عسكر، هزاره هاي افغانستان، صص 99تا 107)

تحريف تاريخي از سوي حاكمان:

اعمال تبعيض نژادي و مذهبي بيش از دو قرن است كه تو سط رژيم هاي حاكم در افغا نستان به مرحله اجرا گذاشته مي شود كه در زمان عبدالرحمن و حبيب الله شدت بيشتري گرفت . از زمان امان الله خان مخصوصا از هنگامي كه افكار محمود طرزي در ميان خاندان سلطنتي جا افتاد، نژاد گرايي براي دولت مردان افغانستان عمده ترين مسئله گرديد . و اين محمود طرزي بود كه براي اولين بار نوشت كه پشتو بايد زبان رسمي كشور گردد. اما فا جعه ي اصلي براي افغانستان از هنگامي آغاز شد كه نادر خان به قدرت رسيد . در زمان نادر آرشيو هاي دولتي براي افراد خاصي از خودشان گشوده شد و آنان در لابه لاي آنها به جستجو پرداختند و هر نوع سندي كه به نفع شان بود بيرون دادند و ثبت تاريخ نمودند و در عوض تمام اسناد وطن فروشي اجدادشان را نابود كردند، حتي بعضي از كتب كمياب كه جنايت گذشته شان را بر ملا مي كرد، طعمه حريق شدند از آن جمله جلد سوم سراج التواريخ بود.

بعضي سنگ نبشته ها از جمله "تخت بابر" در كابل كه داراي نوشته هاي تاريخي بود شكسته شد و قطعات ان براي ديوتر ساختمانها به كار رفت . وزير محمد گل خان مهمند حتي لوحه سنگهاي متبركه را مي تراشيد و يا مي شكست تا نام رجال تاريخي ، اقليت هاي قومي از صفحه تاريخ محو شود . زبان دربار زبان رسمي شد و هر كس واژه ي جديدي براي اين زبان مي ساخت جايزه دريافت مي كرد. اسامي ناريخي بعضي ولايات و مناطق كه به زبان فارسي و يا تركي بودند تغيير يافتند . تصميم گرفتند كه اقليت هاي قومي در غفلت و بي خبري و بي سوادي بمانند. ورود دانشجويان غير پشتون در دانشكده هاي نظامي و حقوق رسما ممنوع بود.

با اينكه مردم جنوبي و مشرقي در وطن خود داراي املاك فراوان بودند تشويق مي شدند در شمال كشور اسكان گزينند و بر اساس همين خانواده هاي زيادي در تركستان جايگزين شدند و تمام امكانات زراعي را تقريبا به رايگان در اختيارشان مي گذاشتند . در حاليكه بقيه اقوام از چنين امتيازاتي محروم بودندف تصميم گرفتند كه مغزهاي متفكر اقليت هاي نژادي را نابود كنند . بر اساس اين نقشه عده اي فقط به جرم آنكه مي فهميدند به شهادت مي رسيدند . از جمله نجف بيگ شير با خانواده اش يك جا شهيد شد، براتعلي تاج، چپه شاخ، شعاع و بلخي مسموم شدندو عده اي ديگر سر به نيست شدند. براي آنكه مركز شكور به دست كوچي ها افتد از هزلره ها روغن كته پاوي (روغن كته پاوي يا روغن شركت؛ حكومت به بهانه ي اينكه هزاره جات سرزمين روغن زرد است، به تمام مواشي( حيوانات) هزاره ها اعم از شير ده و غير شيرده و حتي حيوانات نر و اسب و قاطر و الاغ سالانه مقدار معين روغن حواله كرده بود. انگيزه آن كاملا روشن است ، كسي كه نمي توانست ماليات روغن را پرداخت نمايد ، زمين و دارايي او به كوچي ها تعلق مي گرفت . در حاليكه بقيه ملت افغانستان از پرداخت ان معاف بودند.)مي گرفتند و در طول چند سالي كه اين روغن گرفته مي شد خانواده هاي بسيار به خاك سياه نشستند و املاك شان توسط كوچي ها گرو گرفته شد . اگر قيام شهرستان نبود فاتحه اين مردم خوانده بود . در سال 1309 هجري انجمن ادبي كابل را تشكيل دادند و به دنبال آن انجمن ادبي قندهار، جلال آباد،هرات و... به وجود آمدند. اين انجمن ها بر خلاف اسم شان فقط افكار فاشيستي رژيم را تعقيب مي كردند . در سال 1316پشتو تولنه تاسيس شد و زبان دربار براي كارمندان دولت اجباري گرديد . همين طور انجمن تاريخ به وجود آمد اين انجمن ها پولهاي هنگفت از بيت المال مي گرفتند ، اما فقط به نفع فاشيسم كار مي كردند و تحريف بسيار در تاريخ كشور نمودند. در طول چند دهه تلاش دامنه دار بيش از 100 جلد كتاب كوچك و بزرگ منتشر كردند ودر هر كجا كه امكان داشت تعمدا تاريخ را تحريف كردند. و به نفع اهداف فاشيستي خود توجيه كردند. عبدالحي حبيبي روزگاري رئيس انجمن تاريخ افغانستان بود و نيز از كساني است كه آرشيو اسناد ارگ شاهي را جستجو مي نمود و اسناد خطر ناك آن را نابود مي كرد. وي كه از قبيله كاكر قندهار است در تحريف تاريخ يد طولاني داشت . بخصوص در توجيهات نارواي تاريخي مانند "پته خزانه" در فارسي به معناي گنج پنهان است كه آقاي حبيبي و اصحابش ديده اند و ديگران فقط چاپ عكسي آن را روايت كرده اند . در پته خزانه شرح حال 51 تن دانشمند،نويسنده ،مولف،شاعر و شاعره آمده است و كتاب هايي را به اين اشخاص موهوم نسبت داده اند . اين شعراي پشتون زبان از 100 هجري تا 1100 هجري در افغانستان زندگي مي كرده و عده اي از آنها از غور هزاره جات بوده اند. قهرماناني كه در پته خزانه آمده است در هيچ تاريخ ديگر اسم شان ذكر نشده است . حال آنكه قاعدتا لااقل اسم تعدادي از آنها در ديگر كتب تاريخي مي بايد ذكر مي شد. پشتو شناس بنام "مورگسيترنه"در مورد اشعار كهن تذكره مزبور به "پته خزانه" از نظر زبان شناسي و تاريخ شناسي ايرادهايي گرفته است و گفته است كه صحت نظريات حبيبي و اصالت اين آثار آنگاه مقبول مي افتد كه نسخه هاي خطي از لحاظ فيلالوژي بررسي شود. اما حبيبي كه در سال 1321 مدعي شد كه كتاب قديمي يافته است تا 40 سال ديگر زندگي كرد و در آن مدت طولاني دهها كتاب و مقاله نوشت، اما جريان پيداشدن "پته خزانه" را ديگر متذكر نشد . اصل اين نسخه تا كنون هم چنان در پرده ي غيب مانده است. شايد از آن رو گنج پنهان است بايد تا ابد پنهان بماند! گويا مولف موهوم آن نيز اين مسئله را مي دانسته كه نام مناسب پته خزانه را انتخاب كرده است.

كار اسناد به پته خزانه خاتمه نيافت بلكه "سالوزمه" نسيم ريگستان"تذكره الاوليا"و... نيز جزء كتب جعلي مي باشند. " (يزداني ، حسين علي، پژوهشي در تاريخ هزاره ها، ج1، ص 251تا 267)

در اين مورد پرفسور عنايت الله شهراني در مقاله خود به نام "هزاره كيست" مي گويد:" در زمان امير عبدالرحمن خان بسياري مردم هزاره از ترس كشتارو قتل و عام ها نام و نسب خود را تغيير دادند و از ان است كه در مركز باميان هنوز مردم به نام هاي ساختگي حيات به سر مي برند." (www.kateb-hazara.net )

دين هزاره ها:

اكثريت هزاره ها شيعه مذهب هستند اينكه هزاره ها در چه زماني به تشيع روي آوردند به درستي مشخص نيست . در اين مورد سه نظر وجود دارد:

1. اكثرا معتقدند كه هزاره ها در زمان صفوي به مذهب شيعه گرايش يافته اند.

2. برخي معتقدند در زمان غازان خان مغول به تشيع گراييده اند.

3. برخي محققان بر اين باورندكه اين اتفاق ، در زمان خلافت حضرت علي (ع) افتاده است

همانطور كه قبلا ذكر شد هزاره ها در مركز افغانستان زندگي مي كنند . در حاليكه در اطراف هزاره جات اكثرا سني مذهب هستند . چه عاملي باعث شده است كه اين مردم شيعه شوند و مردمان اطراف كه در محاصره ي هزاره جات زندگي مي كنند سني مذهب شوند سوال برانگيز است.

تشيع در شرق ايران به ويژه از اوايل قرن دوم هجري طرفداران و پيروان زيادي داشته است كه با عث به وجود آمدن نهضت ها و قيام هايي در اين مناطق شده است.

" علي اكبر تشييد درباره قدمت تشيع در كوهستان غور مي نويسد:مركز شيعيان غور يا مسلمين غور اولين تمركز شيعه در بلاد غور بوده است. زيرا بين سنوات 35تا 40 هجري مسلمان شده اند و در زمان خلافت حضرت علي (ع) جعده بن هبيره المخزومي كه خواهر زاده آن حضرت بود، از طرف وي به حك.مت خراسان منسوب شد . به خاطر رفتار شايسته جعده مردم غور از جان و دل به علي محبت مي ورزيدند. امراي غور كه وضع را كاملا انساني مي يابند ، بدون جنگ سر به خط فرمان علي گذارده به دين اسلام مشرف شدند. در زمان معاويه . اخلافش دستور داده بودند تا در تمام منابر و مساجد به علي (ع) لعن و نفرين كند اين حكم ناروا در تمام سرزمين هاي اسلامي آن روز اجرامي شد . تنها مردم غور بودند كه از دستور معاويه سر پيچي نمودند و هرگز حاضر نشدند به حضرت علي ناسزا بگو يند" (يزداني حسين علي ، پژوهشي در تاريخ هزاره ها،ج1،صص 73-74)

" سرسختي مردم غور در برابر دستور نارواي معاويه در عين حال بر ايشان بسيار گران تمام شد و اينان به اتهام ارتداد درهم كوبيده شدند. چنانچه ابن اثير مي نويسد : دئر سال 45 هجري مردم غور سر به شورش غليه دستگاه خلافت اموي برداشتند. حكم بن عمر از طرف بني اميه به كو هستان غور لشكر كشيد و مردم آن سامان را كه مرتد شده بودند در هم كوبيد." ( هما ن ص 75)

" شيعه شدن هزاره ها در زمان صفوي را ابتدا "ومبري " در سال 1895ميلادي ارائه داد. وي بر آن بود كه :" شاه عباس آنها(هزاره ها) را مجبور كرد كه مذهب شيعه را بپذيرند" چندي بعد "شرمن" نظريه مشابهي را ذكر كرد . بر اساس يكي از معتبرترين متون تاريخي زمان شاه عباس ، تاريخ امراي عباسي، نوشته ي اسكندر بيگ تركمن:

هزاره ها قبل از زمان شاه عباس شيعه بودند . دو يا سه هزار سرباز هزاره ، تحت فرمان دين محمد خان ازبك در مقابل لشكر شاه عباس جنگيدند". (موسوي، سيد عسكر، هزاره هاي افغانستان، صص 110-111)

نظريه ي دوم شيعه شدن هزاره ها در زمان غازان خان در كتاب يزداني، حسين علي" پژوهشي در تاريخ هزاره ها" جلد اول صص 77-76 اين طور آمده است :" دوران سلطنت دوتن از ايلخانان سلطان محمود غازان و سلطان محمد خدابنده نقطه عطفي در گسترش تشيع در ايران و افغانستان مي باشد. غازان مغول فرمان رواي ايران و افغانستان پس از تشرف به اسلام مذهب تشيع را انتخاب كرد و دستوردادكه در آغاز كليه فرمانهاي دولتي نام اهل بيت اطهار را بكار برند."كه در شيعه شدن مردم هزاره جات تاثير فراواني داشته است. سابقه ي تاريخي هزاره ها از ديدگاههاي مختلف:

الف) نظريه بومي بودن هزاره ها:

از نظر تاريخي ، ايين بو.دايي حداقل 1500 سال قبل از حمله مغول ها به خراسان " افغانستان امروز" به طور وسيع در جنوب هندو كش حاكم بود، به گونه اي كه اين آيين سالانه هزاران زائر چيني را به باميان مي كشانيد مهم تر آنكه اين ناحيه براي چند قرن جايگاه دائمي گسترش نژاد زرد شد. دره باميان طي قرن اول ميلادي يكي از مراكز گسترش بوديسم بود. باميان در آن زمان بخشي از امپراطوري كوشاني و تحت تاثير فرهنگ و مذهب بودائي بود(40 تا 32 ميلادي) كوشاني ها اصولا جزو قبايل "ستي" بودندودر منطقه اي به امتداد كاشغر تا شمال "درياي بلخ" به سر مي بردند، شرقي ترين قبايل "ستي" يوچي ناميده ميشدند.

كوشاني ها از ميان يو چي ها بر خاسته بودندو به دنبال جنگهاي قبيله اي به سرزمين هاي جنوب آمودريا كشانده شدند. اگرچه امپراطوري كوشاني ها در 220 ميلادي در شمال هندوكش از هم پاشيد، اما كوشانيان تا سال 425 ميلادي در جنوب هندوكش به فرمانروايي خود ادامه دادند.

بوديسم در قرن سوم پيش از ميلاد توسط راهبان بودائي به نواحي جن.ب كوه هاي هندوكش عرضه شده بود. با توجه به سكه هاي پيدا شده در باميان، نقاسي هاي روي ديوارهاي معبد و اطراف تنديس هاي بودا ، نقاشي هاي به جا مانده از زمان آخرين شاهان كوشاني و هم چنين شكل فيزيكي تنديس ها مي توان چنين نتيجه گرفت كه ساكنان اين منطقه تا حدود 2300 سال پيش داراي همان تركيب فيزيكي صورت بوده اند كه هزاره هاي امروز هستند . بدين ترتيب چهره مغولي ساكنان هزاره جات را مدت ها پيش از حمله چنگيز و امير تيمور كه ظهور آنها در صحنه تاريخي نسبتا جديد است ، جستجو كرد.

يفتلي ها از سال 425-426 ميلادي ، جانشينان امپراطوري كوشاني نيز به قبايل ستي با همان تركيب فيزيكي و چهره تعلق داشتند ، تاثير يفتلي ها را تا زمان پيدايش كلمات تركي در هزارگي مي توان دنبال كرد.

البيروني رد پاي يفتلي ها را تا ترك هاي تبت باز مي گرداند و اولين فرمانرواي اين سلسله – كه بيش از شصت فرمانرواداشته است- " برهاتگين " يا "بره تگين" مي شناسند. آخرين حاكمان تاگين"تگين" غزنوي ها بودند كه در حدود هزار سال پيش در غزني حكومت كردند.

پس از يفتلي ها ، نواحي جنوبي آمو دريا تحت فرمان سلسله هاي ترك آسياي مركزي و شرقي در آمد كه پيش از هزار سال بر آن جا حكومت كردند. ومسلما طي اين دوره ، هزاره جات امروز تا حد زيادي از اين مردمان فاتح نيز تاثير پذيرفت.

بنابراين مدتها پيش از ظهور مغول ها، ساكنان هزاره جات امروز در معرض تاثيرات اقوام قديمي تر و ترك زبان با ويژگي هاي فيزيكي شبيه مغول ها قرار گرفتند."( www. Kateb- hazara.net) " ژرفيرير" محقق فرانسوي نظريه اش اين است كه هزاره ها ساكنين اصلي اين سرزمين مي باشند و در زمان اسكندر مقدوني در محلي زندگي مي كنند بوده اند."فيرير" براي اثبات مدعاي خود از نوشته هاي مورخ يونان "كورتس" دربارهي حملات زمستاني اسكندر مقدوني به مناطق مركزي افغانستان استفاده مي كند" (اخلاقي،محمد اسحاق، هزاره ها در جريان تاريخ ج 1، ص 38)فيرير با استناد به گزارشهاي جنگي سعي مي كند ثابت كند مردمان وصف شده در آنها نياكان هزاره هاي كنوني بوده اند". (موسوي، سيد عسكر، هزاره هاي افغانستان، ص 38)

دكتر موسوي بعد از تحقيقات در زمينه منشا بومي هزاره ها به اين نتيجه مي رسد كه هزاره ها يكي از قديمي ترين ساكنان اين منطقه هستند و نياكان هزاره ها به ساكنان ترك آسياي مركزي و شرقي كه بيش 2300 سال پيش از 2300 سال پيش از شمال و جنوب هندوكش به نواحی موسوم به هزاره جات كنونی مهاجرت كرده بودند ، باز مي گردد .

گفته هاي آقا يموسوي بيانگر آن است كه ورود ساكنا ترك اسياي مركزي از قبل شمال و جنوب هندوكش به هزاره جات امروزي سيصد سال قبل از ميلاد بوده است.

پروفيسور عنايت الله شهراني در يكي از آثار خود بنام “ تاريخچه نژاد ها و اقوام در افغانستان “ ميگويد « ترك ها در افغانستان يك قسمت اعظم مليت ها را تشكيل ميدهند و موجوديت ترك در افغانستان بدو قسمت شناخته ميشود:

اول - ترك هاييكه از آغاز در صفحات مختلف مخصوصآ در شمال كشور زيست داشتند .

دوم – تركاني كه پيش از ميلاد مسيح و قبل از اسكندر در افغانستان كنوني حيات بسر ميبردند و تركان مركزي دست كم صد ها سال پيش از ميلاد از تركستان شرقي و ختائيستان آمده اند.

چنانچه اكثر مورخين خاصتآ مرحوم ميرمحمد صديق فرهنگ گفته ما را تآييد مينمايند،جواهر لعل نهرو در صفحه 171 جلد اول كتاب مشهور خود به نام" نگاهي به تاريخ جهان " مي گويد: " مردمان آسياي مركزي به نام باكتريائي ها، سكاها، هون ها، اسكوت ها، ترك ها، كوشاني هاو يفتلي ها" ناميده مي شدند كه قبل از ميلاد بار ها به اروپا و سراسر آسيا پراكنده شده اندو هجوم برده اندو اين به خاطر تاراج نبوده بلكه براي به دست آوردن زمين هاي قابل سكونت و اقامت بوده است . قبايل آسياي مركزي در آن زمان زراعت پيشه و داراي حيوانات اهلي بودند. زراعت پيشه ها متو طن و مالدارها متحرك بودند" (www. Kateb- hazara.net)

ب) هزاره ها باز ماندگان مغولهايند :

در قرن نوزدهم زمانيكه اروپائيها به افغانستان آمده بودند در ميان قيافه قفقازي ها ، قيافه ي مغولي نيز مشاهده كرده بودند. اين فكر كه هزاره ها هز بقاياي چنگيز خان است از همين دوران سر چشمه ميگيرد. در حقيقت اين نظريه در ميان نويسندگان غربي مانند مونت استوارت ايلفينيسيون، ارمينيوس وامبيري، فراسير تايتلير، هاتچير، برنز مشهور است . بليو از همه بيشتر اصرار مي ورزد كه هزاره ها از بقاياي لشكر چاگهاتاي كه توسط مانگوكا بخاطر پشتيباني از هلاكوخان اعزام شده بود . او مي گويد كه اين گروه توسط نوه او نيكو در آيوكلن به قسمت فعلي كه هزاره ها در آنجا زندگي مي كنند فرستاده شده بود. اين نظريه از طرف پطروشفسكي نيز مورد تاييد قرار گرفت . او مي گويد هزاره ها از بقاياي نيكودري مغولها ست . او در ادامه ي نظر خويش مي افزايد : بسيار آسان است كه ثابت شود هزارهائيكه در ايران و سرزمينهاي اطراف آن زندگي مي كنند از بقاياي سر بازان مغول است كه بعد از هر پيروزي براتيشان مشكل بود كه آنجا را ترك كنند." (www. Kateb- hazara.net )

" ظاهرا اولين كسي كه نوشته هزاره ها از بقاياي سپاهيان مغول هست . ابولفضل دكني مورخ عصر اكبر شاه بوده است. او در اكبر نامه مي نويسد: هزاره ها از سپاهيان منكوقا آن نوه چنگيز خان است. بعد ازاو عده ي زيادي از مورخين ، جغرافيدانان و سيا حاناز او پيروي كرد، و همان سخن را تكرار كرد". (يزداني حسين علي ، پژوهشي در تاريخ هزاره ها،ج1،ص 156)

" خاورشناسان فرانسوي اين نظريه را كه هزاره ها ااز بقايا ي شپاهيان مغول ميباشند را عموما رد كرده اند. اما خاورشناسان انگليسي بر عكس آن را تائيد كرده اند. با توجه به اين نكته كه انگليسي ها در زمان تسلط شان بر هند نظر استعماري داشتند و با هر وسيله ممكن مي خواستند كه زمينه نزاع هاي قومي و مذهبي را در ميان مردم فراهم كنند پس نمي شود به قول آنها چندان اعتماد نمود." (همان صص 155-156)

اين مورخان در عمل نتوانستند نظريات خود را ثابت كنند به طور مدلل و با سوابق تاريخي كه نشان دهد هزاره ها بازماندگان مغول ها هستند .

ج) هزاره ها نژاد مختلط دارند:

اين نظريه اولين بار از طرف "ايس چورمان" مطرح شده است . به عقيده وي هزاره ها تركيب مغول، ترك، تاجيك و...است. (www. Kateb- hazara.net )

تيمور خانف نيز عقيده دارد كه هزاره ها از تركيب سربازان مغول، تركمن،و تاجيكان محلي است، طبق نظرتيمور خانف سربازان مغول با خانم هاي تاجيك ازدواج كرده اند كه هزاره هاي امروزي به وجود آمدند. (www. Kateb- hazara.net )

بر اساس نظريه "اچ،اف،شرمن" نام هزاره طي قرن چهاردهم هم چنان براي اشاره به صحرانشيناني به كار مي رفت كه در جنوب شرقي ايران و جنوب غربي افغانستان به سر مي بردند. اين نام، ديگر گروههاي قومي نطير نيكودري ها،نوروزي ها، جرمايي هاو حتي افغان ها را نيز شامل مي شد . هزاره ديگر به گروه قومي – نژاد يا قبيله ي خاصي اطلاق نمي شد بلكه به عنوان يك اصطلاح اجتماعي به كار مي رفت، بعضي از اين صحرا نشينان طي دوران امير تيمور و بابر به سمت شرق مهاجرت كردند. عده اي چون نيكودري ها به سمت غور رفتند و برخي با حركت در امتداد رود هيرمند به سمت كوههاي غربي كابل ( هزاره جات) عزيمت كردند و بدين ترتيب در زمان سلطنت بابر بود، كه مردمي با عنوان هزاره شكل گرفت. (www. Kateb- hazara.net )

كاكر، نيز يكي از طرفداران نظريه ي اختلاط نژادي هزاره ها است . كاكر معتقد است در طي قرنهاي سيزدهم تا شانزدهم يك گروه قومي جديدي به نام هزاره شكل گرفته اند. سربازان مغول با زنان بومي بربر تاجيك نواحي مركزي افغانستان و اطراف آن ازدواج كردند و باعث به وجود آمدن گويش هاي فارسي جديدي شد كه هزارگي نام گرفت، زيرا خويشاوندي با تاجيك هاي داراي منشا ايراني و فارسي گوي بر زبان اين تازه واردان تاثير گذاشت . مارك گوكي يكي از طرفداران نظريه ي اختلاط نژادي هزاره ها چنين اظهار عقيده ميكند:" طرح مجدد فرضيه ي منشا اختلاط قومي هزاره هاي معاصر با توجه به اين واقعيت هاي عيني و متقاعد كننده ، قابل قبول به نظر مي رسد . امروزه فرضيه ي نسب خالص مغولي هزاره ها يا ديد گاهي كه آن را مردمان نخستين هزاره جات مي داند، قابل دفاع نيست ، اگر چه اين نظريه ها هنوز در رساله نسبتا جدي مطرح هستند "24 نظريه اختلاط نژادي هزاره ها در حاليكه معقول تر از دو مورد قبل به نظر ميرسد،ناقص م ومبهم است. از يك طرف مي توان چنين نظريه اي را تقريبا در تمام گروههاي قومي جهان تعميم داد. از طرف ديگر ، هويت و نقش نژادهاي مختلفي كه به عنوان منشا تشكيل هزاره ها ارائه گرديده است، به وضوح مشخص نشده است.

نتيجه:

در اين تحقيق درباره ي جغرا فياي هزاره جات صحبت كرديم و شاهد بوديم كه هميشه بر اثر سياستهاي دولتهاي حاكم حدود هزاره جات در حال تغيير و تحول بوده و نمي توان به طور دقيق مرز معيني را مشخص كرد . سپس در مورد پيدايش اصطلاح هزاره تو ضيحاتي ارائه نموديم و به اين نتيجه رسيديم كه در طي دو قرن اخير اين واژه به طور كلي و عام مورد استفاده قرار گرفته است، در مورد دين هزاره ها كه چند نظريه وجود داشت در مورد شيعه شدن هزاره ها ، طبق اسناد و مدارك تنها مردماني بودند كه در زمان معاويه حضرت علي (ع) را در منابر لعن نكردند، مردم غور بودند.- مي توان گفت از همان دوران اوليه اسلام اين مردمان شيعه بودند- در مورد تحريف تاريخ از سوي حاكمتن وقت نوشتيم كه چگ.نه در صدد نابود كردن هويت و تاريخ اين قوم هستند، كه نمونه ي بارز آن را مي توان در از بين بردن لوحه هاي قديمي، سنگ قبرها، تراشيدن صورت بيشتر مجسمه ها و نقاشي هايي كه از زمان هاي قديم به ياد گار مانده اند، منفجر كردن بت هاي بودا در باميان، تحريف تاريخ در كتاب هاي تاريخي كه بازتاب اين اطلاعات نادرست را ميتوان دئر كتابهاي نويسندگان خارجي كه اصلا به هزاره جات نيامده اند مشاهده نمود. در مورد منشا پيدايش هزاره ها سه نظريه را مطرح كرديم ، و به اين نتيجه رسيديم كه دو نظريه ي هزاره ها بازماندگان مغول ها هستند و هزاره ها يك نژاد مختلط هستند فاقد اعتبار علمي هستند و ناقص ميباشند، با سنجش اطلاعات به دست آمده به اين نتيجه رسيديم كه هزاره ها قديمي ترين ساكنان منطقه هستند . تاثير مغول ها و ترك ها بر آنان را نمي توان انكار كرد، اما چنين چيزي منحصر به هزاره ها نيست ضمن اينكه در دوران هاي اخير نيز اتفاق افتاده است .


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





ارسال در تاريخ جمعه 25 فروردين 1391برچسب:, توسط فیاض